سرخط خبرها

جستار، قالب روح واقع گرای زمانه است | درباره چرایی گرایش به جستارنویسی و جستارسازی در گفتگو با محمد طلوعی

  • کد خبر: ۲۲۳۱۴۲
  • ۰۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۱:۵۱
جستار، قالب روح واقع گرای زمانه است | درباره چرایی گرایش به جستارنویسی و جستارسازی در گفتگو با محمد طلوعی
ناشران و نشریات به طرز محسوسی به جستار ادبی روی خوش نشان می‌دهند، کارگاه‌های جستارنویسی گرم است و گویا روز به روز دارد بر خیل مشتاقان جستار افزوده می‌شود. 

مجید خاکپور | شهرآرانیوز؛ جستار، قالب ادبی نورسیده‌ای نیست. چه در ادبیات کهن فارسی و چه در ادبیات و فلسفه غرب، نویسندگان و اندیشمندان بسیاری در باب موضوع‌های مختلف از این قالب برای قلمی کردن افکار یا عواطف و احساسات، یا به اشتراک گذاشتن برداشتشان از موضوعی یا... استفاده کرده اند. 

اما اینکه چرا در چند سال اخیر میل به جستارخوانی و جستارنویسی در ایران بالا گرفته است جای تأمل و بحث دارد. ناشران و نشریات به طرز محسوسی به این قالب ادبی روی خوش نشان می‌دهند، کارگاه‌های جستارنویسی گرم است و گویا روز به روز دارد بر خیل مشتاقان جستار افزوده می‌شود. 

کشش به جستار و جستارنویسی چنان زیاد شده که وقتی برخی جان و حال عرق ریختن برای نوشتن این گونه را ندارند، یا اصلا از توانشان خارج است، یا تعریف درستی از آن ندارند، خیلی ساده مسئله را حل می‌کنند و به مطالبی مانند معرفی کتاب یا ریویوی فیلم یا بیان خاطره در اینستاگرام هم می‌گویند جستار. یعنی فقط اسمش را غصب می‌کنند. از این رو، همان طور که تکرار بیش از حد هر چیز و مصرف بسیار آن می‌تواند سبب ابتذالش شود، جستار هم از این قاعده مستثنا نیست. 

این موضوع را با محمد طلوعی که دو مجموعه جستارش، «زیر سقف دنیا» و «ویرانه‌های من» از آثار استقبال شده این قالب است مطرح کردیم. او بر این باور است که جستار قالب روح واقع گرای زمانه است و به همین دلیل با اقبال روبه رو شده است و نباید نگران به ابتذال کشیده شدنش باشیم، چرا که در هر حال در گذر روزگار و با داوری خوانندگان، غربال خواهند شد. البته او قائل به پدیده جستارسازی هست. از او همچنین درباره ویژگی‌های جستار و جستارنویس خوب پرسیدیم.

می‌بینیم که نه تنها تعداد کسانی که می‌خواهند جستارنویس باشند زیاد شده، کار از این گذشته و کسانی که نوشته شان هیچ ربطی به جستار ندارد، عنوان ستون یا مطلب یا نوشته خودشان را می‌گذارند جستار. گویی با این نام گذاری نوشته آن‌ها تغییر ماهیت می‌دهد و می‌شود جستار و نویسنده اش هم ملقب می‌شود به عنوان «جستارنویس». به نظر شما این ها، این رفتار و تلاش‌ها سبب ابتذال جستار نمی‌شود؟

بسیاری از متن‌هایی که امروز در فارسی نوشته می‌شود و نویسنده اسم جستار رویش می‌گذارد تعریف‌های دیگری دارد، اما حالا قرار نیست ما پاسبان کلمات باشیم و فکر کنیم که ساحت جستار دارد خدشه دار می‌شود، این یک مسیر است که تازه شروع شده و در بدایت هر کاری این لغزش‌ها هست.

جستار تعریف تقریبا دقیقی در ادبیات فرنگی دارد (حالا البته دعوا از همین جمله شروع می‌شود که مثلا در ادبیات انگلیسی این تعریف با ادبیات فرانسوی فرق دارد، حتی خود تعریف ناداستان در ادبیات فرانسوی و ادبیات انگلیسی متفاوت است، بسته به اینکه کدام ادبیات فرنگی را مرجع حرفمان بگیریم این تعریف فرق می‌کند.) 

ما البته احتمالا کسانی را داریم که می‌خواهند این کلمه را بازتعریف یا موسع کنند. بنابراین، با دو مسئله مواجهیم؛ کسانی که جستار را نمی‌شناسند و با شناخت نداشتن به هر متن ناداستانی می‌گویند جستار یا این قالب را می‌شناسند و می‌خواهند بازتعریف یا ایرانی سازی اش کنند.

بنابراین، به قالب‌هایی اطلاق جستار می‌کنند که طبق تعریف فرنگیان جستار نیست. هر کدام از این دو مسئله باشد به نظرم به مرور و با زد و خورد این متن‌ها تعریف درست خودش را به ما نمایان می‌کند. باید صبر کنیم و از این موقعیت نترسیم و فکر نکنیم دچار ابتذال در تعریف می‌شویم، البته می‌توانیم بگوییم که با پدیده جستارسازی متون روبه رو هستیم.

مطلقا نمی‌خواهم ارزش گذاری کنم و بگویم جستار والاترین گونه ادبی است و جستارنویس کوه نور بر کلاهش دارد. شاید من کمی بدبینانه به قضیه نگاه می‌کنم. مسئله لزوما پاسبانی از یک کلمه یا عنوان نیست، صحبت از ساده سازی و پیش پاافتاده شدن آن است، تلاش برای به قواره کردن. این خودش آسیب دارد. وقتی هر کسی متن خودش را جستار بداند و جستار‌ها قارچ گونه زیاد شود، طبیعی است که این قالب هم از سکه بیفتد یا مبتذل شود و هم بخت دیده و خوانده شدن آثار خوب کم شود. حالا قرار نیست برویم یقه گیری کنیم، اما به نظر شما هیچ نیاز به آسیب شناسی ندارد؟

باید منتظر بمانیم و خوشبین باشیم، به قول نیما آن که غربال دارد از پشت سر می‌آید. واقعا در این لحظه سواد عام نویسنده و مخاطب در یک سطح است. هنوز نویسنده فارسی جستار درست را نمی‌شناسد که بتواند به خواننده بشناساند. درباره عام نویسنده و عام خواننده حرف می‌زنم وگرنه هم نویسنده جستارشناس هست و هم خواننده جستارشناس، اما در روزگاری هستیم که قالب جستار بیشتر از ساختار و محتوا درگیر مفهوم نام نهی است. یعنی نویسنده و خواننده فرض می‌کند اگر به نوشته‌ای بگوید جستار در کار ارج نهی بر متن است.

 در صورتی که این قالب شبیه هر قالب دیگری تنها سواکننده فرمال است. کاری به محتوا ندارد و از نظر من جستار به ماهو جستار هیچ تشخص و تعالی‌ای نسبت به باقی قالب‌های نوشتن ندارد. حتی به نظرم در خیال ورزی و خیال سازی بسیار دست بسته و بی نواست. بنابراین، شاید خوشایند کسانی است که با متن خیال ورزانه مؤانست ندارند.

از این نظر شاید اقبال به جستار بیشتر بابت روح واقع گرای زمانه است که معتاد تصویر شده و از کلمه همان مقدار واقعیت را طلب می‌کند که در تصویر از شبکه‌های اجتماعی می‌گیرد. به نظرم این تفوق مستند دیرپا نیست و مثلا ۱۰ سال دیگر این قدر طرفه نباشد. اما باید خوشبین بود و منتظر ماند تا جستار‌های خوب سرند شوند و سرمشقی شوند برای نویسنده‌های بعدی جستار.

نشانه‌های تب جستارنویسی را می‌شود در جا‌های دیگری هم دید، در انتشار کتاب‌های ترجمه و تألیف، کارگاه‌ها و کلاس‌های جستارنویسی، در اختصاص صفحاتی از مجلات به چاپ جستار و... فارغ از قضاوت ارزشی، چرا این طور شده است؟ در جستار چه چیزی هست که این قدر مشتاق پیدا کرده است؟

به نظرم این موج دوم رویارویی با هر پدیده فرهنگی است؛ موج اول انکار است و موج دوم شیفتگی. همان رابطه‌ای که ادب فارسی با شعر نو داشته است. سال‌ها صرف انکار شد و بعد دیگر نمی‌شد جلو آدم‌های گرونده را گرفت و توضیح داد که قالب شعر نو تنها قالب زمانه نیست. به نظرم این طور شده که جستار قالب زمانه است و همه در هول وولای این افتاده اند که روشش را بیاموزند و بشناسند و بنویسند. هیچ گریزی نیست و باید این روز‌ها را از سر بگذرانیم تا به تعادل برسیم. فعلا که جستار انگار قالب روزگار است. در خود تعریف جستار ما قالبی داریم که در کار نقد و نظر یک اثر ادبی است و به آن CriticalEssay می‌گویند. گاهی این قالب جستار به توسع برداشت بدل به روخوانی و معرفی سریع می‌شود.

بگذارید یک اعترافی بکنم، فارغ از هر دلیلی که حتما دلایل بسیار و عمیقی دارد، به نظرم نام خود جستار جذاب است. فکر می‌کنم یکی از دلایل فروش زیاد «صد سال تنهایی» در ایران -از جا‌های دیگر دنیا خبر ندارم- عنوانش است. خیلی حسی و بی آمار دارم این ادعا را مطرح می‌کنم. اما چرا وقتی عنوان «جستار» سر زبان‌ها نیفتاده بود و به آن «رساله» یا به ترجمه زنده یاد سمیعی گیلانی «تتبعات» می‌گفتند، این اندازه خواهان و مشتاق نداشت؟

عنوان جستار به نظرم معادل خوبی برای essay است و برخلاف بقیه معادل‌ها خوب جا افتاده و اتفاقا باسابقه‌ترین قالب ناداستان در ادب فارسی است. «چهارمقاله» عروضی و «رسائل» سهروردی با تعریف امروزی جستار هستند، حتی به نظرم «فیه مافیه» مجموعه‌ای از جستار‌های فلسفی می‌آید. این قالب یکی از بزرگ‌ترین گنج‌های ادب ماست و هیچ دور از نظر نیست که امروز گرایش به آن زیاد باشد. به نظرم فارغ از عنوان جذاب، این قالب در فارسی خوب نشسته و خوب نوشته شده و حالا اگر اتفاقی افتاده، دوباره بر صدر نشستنش است.

مدتی پیش یکی از استادان علوم ارتباطات گفت جستار پدیده جدید روزنامه نگاری است که دارد بر حوزه‌های دیگر مانند گزارش و خبر و روایت و... مسلط می‌شود. باتوجه به ویژگی‌های قالب جستار، می‌توان آن را در این حد و به این شکل وارد حوزه روزنامه نگاری کرد؟ ذات عجول روزنامه نگاری با جستارنویسی که به تأمل زیاد و بازنویسی و بازخوانی نیاز دارد، جور درمی آید؟

به نظرم این گزاره شتاب زده‌ای است و خیلی شناخت ادبیات در آن نیست. در اینکه جستار قالبی کُند است، موافقم، اما اینکه جستار دارد جای گزارش و بقیه را می‌گیرد، صحیح نیست. وقتی مفاهیم تدقیق شود و نویسنده آگاهانه بداند چی دارد می‌نویسد، دیگر این انگاره که هرچه می‌نویسیم، جستار خطاب کنیم، کنار می‌رود.

وقتی جستار‌های خوب را می‌خوانم، به نظرم می‌رسد نویسنده اش آدمی است با تجربه زیسته غنی، بسیار دنیا دیده یا بسیار کتاب خوانده یا ترکیبی از هر دو که توان و جنم نوشتن هم دارد و می‌تواند آنچه در سر و قلب دارد، به کلمه تبدیل کند. جهانی که رسیدن به آن راه میان بر ندارد و نمی‌شود با رفتن به کارگاه و کلاس آن‌ها را آموخت (البته که کارگاه و کلاس خوب می‌تواند تکنیک و راه و روش و انگیزه و اعتمادبه نفس بدهد)، باید عمر صرف و زندگی کرد. مثلا در دو کتاب خودتان، «زیر سقف دنیا» و «ویرانه‌های من»، تک تک نوشته‌های هر دو ردونشان زندگی یا داغ خاطره بر تن خودشان دارند. یا مثلا نشان نبوغ و بسیارخواندن در جستار‌های اتیین دو لابئسی فرانسوی که جوان هم از دنیا رفته است، دیده می‌شود. به نظر شما چه ارتباطی بین تجربه زیسته پربار و بسیارخواندن با خوب نوشتن جستار هست؟

به نظرم جستارنویس بسیار زندگی کرده و بسیاری قالب دیگر را از سرگذرانده و توقفش در جستار نه از سر بی قالبی و بی اختیاری که حاصل دقت و حضور است. واقعا به نظرم جستارنویسی خانه آخر نویسنده است، جایی است که نویسنده مقیم می‌شود، نه که تجربه می‌کند هنوز. یعنی اگر به من باشد، به کسی توصیه نمی‌کنم اولین نوشته هایش را در این قالب قلم انداز کند. فارغ از سن نویسنده، مقام جستار جایی برای آرام گرفتن و سکناست.

 واقعیت برای خودم بعد از نوشتن دو کتاب جستار، برگشتن به داستان بسیار سخت و کند بود و همین مجموعه را هم در ۱۰ سال و بیشتر نوشته بودم. یعنی برای من این طور نبوده است که کتاب جستار بنویسم؛ ایده‌هایی بوده که در این قالب در سال‌ها نوشتم و بعد چندتایی کنار هم قرار گرفت و حاصلش شد این دو کتاب. فکر می‌کنم شکل درست و به قاعده اش هم همین است که جستار در طول سال‌ها از نویسنده رسوب می‌کند.

تعریف شما از جستار خوب و بد چیست؟ در مواجهه با آثاری در این قالب و گونه برای خودت به چه مترومعیاری رسیده ای؟ چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد که بگویی این شد یک جستار جان دار؟

جستار خوب ما را تکان می‌دهد و سوای ادبیت ما را به فکر فرومی برد. جستار قالب تفکر است و ما را وامی دارد در بسیاری از دانسته هایمان بازنگری کنیم. خواندن کتاب «زندان‌هایی که برای زندگی انتخاب می‌کنیم» از دوریس لسینگ ناگهان همه تعریف اجتماع گرایی در ما را تغییر می‌دهد. یا خواندن «غرب زدگی» جلال آل احمد فارغ از نظرگاه و منظر جلال به این موضوع، برای ما طرح مسئله می‌کند و اجازه گفتگو و تفکر را در این مسئله می‌دهد. جستار درست یک چنین چیزی است؛ راهگشای مکالمه و تأمل بعدی است.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->